این که ابن خلدون بنیانگذار جامعه شناسی نشد، واقعیتی است محرز و مساله ای است خاتمه یافته؛ اما پرسش از چرایی آن هنوز باقی است و مطالعه آن هم چنان موضوعیت و مطلوبیت دارد. البته پیش از طرح آن باید اثبات شود که او جامعه شناس بوده و به موقعیت خویش در بنیانگذاری، وقوف داشته است. این مقال در تاملی کوتاه و از طریق «خلدون شناسان»، «تلقی وی از خود» و «محتوای مقدمه»، جامعه شناسی او را احراز می کند و سپس به بررسی پرسش اصلی خویش در چارچوب جامعه شناسی معرفت و جامعه شناسی علم می پردازد که چرا ابن خلدون با وجود قابلیت های نظری و امعان نظر صریح به بنیانگذاری، نتوانست بدین عنوان نایل آید؟ به مساله از طریق بررسی مقایسه ای دو بنیانگذار بالقوه و بالفعل چنین پاسخ داده شده است که: گرچه از حیث بضاعت های فردی، ابن خلدون بر کنت فضل تقدم و حتی تقدم فضل دارد، از لحاظ شرایط ساختاری لازم برای ظهور دانش جامعه شناسی به مثابه یک علم معتبر و پایدار، این کنت بوده است که علم استقلال آن را برافراشته و آن را عملا بنیانگذاری کرده است.